ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
ز اینجا به آشیان وفا می فرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می بینمت عیان ودعا می فرستمت
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می فرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می گویمت دعا وثنا می فرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
که آیینه خدای نما می فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می فرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
خوش میکنم به باده مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید
اینش سزا نبود دل حق گزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
ما می به بانگ چنگ نه امروز میکشیم بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
پند حکیم محض صواب است و عین خیر فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس دربند آن مباش که نشنید یا شنید