دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.
این معما را بیل گیتس در سال 2002 طراحی کرد تا از بین 100 مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند.
حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟
اگر نتوانستید حل کنید به جواب آن در زیر مراجعه کنید.
ادامه مطلب ...
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود :
شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما میتوانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید :
پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید ...
..........
.........
........
........
......
.....
....
...
..
بیل گیتس (رئیس مایکرو سافت) طی یک سخنرانی در یکی از دبیرستانهای آمریکا ، خطاب به دانش آموزان گفت که در دبیرستان خیلی چیزها را به دانش آموزان نمی آموزند ؛ او هفت اصل مهم را که دانش آموزان در دبیرستان فرا نمی گیرند ، بشرح زیر نام برد : اصل اول : در زندگی ، همه چیز عادلانه نیست ، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید . اصل دوم : دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قائل نیست . در این دنیا از شما انتظار می رود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید ، کار مثبتی انجام دهید . اصل سوم :پس از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام شدن ، کسی به شما رقم فوق العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد . به همین ترتیب ، قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد ، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید ، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید . اصل چهارم : اگر فکر می کنید ، آموزگارتان سختگیر است ، سخت در اشتباه هستید . پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سخت گیرتر از آموزگارتان است ، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد . اصل پنجم : آشپزی در رستورانها با غرور و شأن شما تضاد ندارد . پدر بزرگهای ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند ، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود . اصل ششم : اگر در کارتان موفق نیستید ، والدین خود را ملامت نکنید ، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید . اصل هفتم : قبل از آنکه شما متولد بشوید ، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما می رسد ، ملال آور نبودند
تابه ات را بزرگترکن
دو نفر کنار دریاچه با قلاب ماهیگیری می کردند یکی از آنها ماهیگیری حرفه ای و بسیار با تجربه بود و دیگری فردی مبتدی و تازه کار که با سگش به ماهیگیری آمده بود.
ماهیگیر حرفه ای هر وقت یک ماهی به قلابش گیر می کرد صرفنظر از اندازه اش آن را داخل سطلی پر از یخ می انداخت تا پایان روز آنها را به خانه ببرد .
اما ماهیگیر تازه کار که اتفاقا خیلی هم خوش شانس بود هروقت قلاب را به آب می انداخت ماهی بزرگی شکار می کرد . اما در مقابل چشمان حیرت زده ماهیگیر حرفه ای ماهی های بزرگ را جلوی سگش می انداخت تا بخورد و خودش فقط ماهی های کوچک را داخل سطل نگه می داشت !!
مدتی گذشت و سرانجام ماهیگیر حرفه ای طاقت نیاورد و از ماهیگیر تازه کار پرسید که چرا ماهی های بزرگ را هدر میدهد؟
ماهیگیر تازه کار آهی کشید و مانند عاقلان نگاهش را به آسمان دوخت و پاسخ داد:
" من هم حیفم می آید اما چه کنم که در آشپزخانه ام ماهی تابه کوچکی دارم که ماهی های بزرگ درآن جا نمی شوند .به همین خاطر مجبورم فقط ماهی های کوچک را با خود ببرم تا بتوانم آنها را در تابه ام سرخ کنم دلیلش فقط همین است "
به نظر شما آنها که فرصت های بزرگ را به دلیل نداشتن ظرفیت کافی از دست می دهند و از میدان رقابت کنار می کشند تا بی کفایت ها و بی هنران حق آنها را به نفع خود مصادره کنند و بدون هیچ هنری از زندگی بهره جویند ، آیا این اشخاص فرصت سوز از ماهیگیر داستان ما چیزی کم دارند!!؟؟
ما باید به این که حق تک تک ما عالی ترین و بهترین شرایط زندگی است معتقد باشیم و از خالق هستی بخواهیم تا دلمان را به اندازه دنیا وسیع سازد تا بتوانیم به جرات بی نهایت دست یابیم .
به نقل ازمجله موفقیت
از وقت خود استفاده کنید..........
از وقتتان برای کار استفاده کنید؛ چرا که کار بهای موفقیت است.
از وقتتان برای تفکر استفاده کنید؛ چرا که تفکر سرچشمه قدرت است .
از وقتتان برای تفریح استفاده کنید؛ چرا که تفریح راز جوانی جاودانه است.
از وقتتان برای مطالعه استفاده کنید؛ چرا که مطالعه منبع عقل و دانش است.
از وقتتان برای دوستی استفاده کنید؛ چرا که دوستی جاده خوشبختی است.
از وقتتان برای عشق استفاده کنید ؛ چرا که عشق لذت زندگی است.
از وقتتان برای خنده استفاده کنید؛ چرا که خنده موسیقی وآهنگ روح است.
برای اطلاع ازارزش یک سال، نظردانشجویی را بپرسید که درامتحان پایان سال مردود شده
برای اطلاع از ارزش یک ماه، نظر مادری را بپرسید که کودک نارس به دنیا آورده است
برای اطلاع از ارزش یک هفته ، نظر سردبیر یک هفته نامه را بپرسید
برای اطلاع از ارزش یک روز، نظر کارگر روزمزدی را بپرسید که 6 فرزند دارد.
برای اطلاع از ارزش یک ساعت ، نظر عاشقی در حال انتظار را بپرسید
برای اطلاع از ارزش یک دقیقه ، نظر کسی را بپرسید که دیر به قطار رسیده
برای اطلاع از ارزش یک ثانیه،نظر کسی را بپرسید که از یک حادثه جان سالم به در برده است
برای اطلاع از ارزش یک هزارم ثانیه ، نظر برنده مدال نقره مسابقات المپیک را بپرسید