نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

در گلستانه

دشت‌هایی چه فراخ!

کوه‌هایی چه بلند!

در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

من در این آبادی ، پی چیزی می‌گشتم:

پی خوابی شاید ،

پی نوری ، رنگی ، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها

غفلت پاکی بود ، که صدایم می‌زد.

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد ، گوش دادم:

چه کسی با من حرف می‌زد؟

سوسماری لغزید.

راه افتادم.

یونجه‌زاری سر راه ،

بعد جالیز خیار ، بوته‌های گل رنگ

و فراموشی خاک.

لب آبی

گیوه‌ها را کندم و نشستم ، پاها در آب:

" من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه.

چه کسی پشت درختان است؟

هیچ ، می‌چرد گاوی در کرد.

ظهر تابستان است.

سایه‌ها می‌دانند که چه تابستانی است.

سایه‌هایی بی‌لک ،

گوشه‌ای روشن و پاک ،

کودکان احساس! جای بازی اینجاست.

زندگی خالی نیست:

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.

آری

تا شقایق هست ، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه ء نور، مثل خواب دم صبح

و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند. "

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ب.ظ

بیداد رفت لاله ی بر باد رفته را یارب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

زهرا شعبانی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ

با این علاقه ای که در جمع آوری شعر های زیبا داری بارها با خودم فکر کرده ام که ای کاش خودت هم می توانستی حداقل یک بیت شعر بگویی!!!
و تا آن روز من منتظر تولد کودک شعر تو خواهم ماند!

رستم چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:12 ق.ظ

یکی داستان است پرآب چشم
دل نازک از رستم آید به خشم

به سراغش اگر رفتید نرم و آهسته بروید


حافظ چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:47 ق.ظ

سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره می رود
صوفی گرانجانی ببر ساقی بیار آن جام را

گرامیداشت شیخ اجل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد