نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

همینجوری

گاهی اوقات چیزی هست شبیه یه حس یا یک نیرویی که آدمو به نوشتن ترغیب می کنه اما اینکه از چی و کی باید نوشت معلوم نیست الان من دقیقا همون حس را دارم دلم میخواد بنویسم اما نمیدونم راجع به چی ؟ یه موضوعی که ذهنمو مشغول کرده اینه که آدم وقتی یه نگاهی به حوادث دور و برش میندازه و سعی میکنه اونا را بررسی کنه می بینه که چقدر این حوادث شبیه اون چیزاییه که یا یه عنوان داستان شنیده یا تو کتابهای تاریخی خونده یعنی همه حوادثی که یه زمانی اتفاق افتادند حالا دوباره تکرار شدند فقط شخصیتهای داستان تغییر کردند نمیدونم شاید آدمها علیرغم اینکه اینهمه ادعای ترقی فرهنگ و پیشرفت تمدنهای بشری می کنند خیلی هم پیشرفتی نکردند تازه من فکر می کنم خودخواهی و غرورشون هم بیشتر شده . اینجاست که آدم میفهمه که چرا اینقدر به خوندن داستانهای تاریخی و عبرت گرفتن از اونها توصیه شده چون اون اتفاق فقط مربوط به اون زمان نبوده الانم ممکنه یه چیزی شبیه به اون اتفاق بیفته اتفاقاتی که این روزها همه ما شاهدش هستیم بهمون نشان داد که یه شخصیتی مثل عمروعاص فقط مال زمان حضرت علی نبوده الانم عمروعاصهایی که در زیر لوای دین و قرآن از اعتقادات مردم در جهت رسیدن به اهداف جاه طلبانه شون استفاده می کنند کم نیستند. و یا اونهایی که اینقدر در اندیشه های باطل خودشون غرق شده بودند که بدون اینکه به اندازه ذره ای از قوه تعقل و شعوری که خدا بهشون داده بود استفاده کنند گفتند که حسین و یارانش از دین خارج شده اند، این آدمها هم الان کم نیستند. داستان یوسف و برادرانش هم فقط مخصوص اونها نبوده الانم هستند آدمهایی که اینقدر آتش رشک و حسد تمام وجودشون رو فرا گرفته که برای رسیدن به هدفهاشون از هیچ چیزی حتی برادر کشی فروگذار نمی کنند. 

نظرات 1 + ارسال نظر
هزاری از هزاران سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ

خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد؟




چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟

که در گلزار ما این فتنه کردست؟

چرا در هر نسیمی بوی خون است؟

چرا زلف بنفشه سرنگون است؟...

مگر گل نو عروس شوی مرده ست

که روی از سوگ و غم در پرده بردست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد