من دلم می خواهد
در دم صبح بهار
شاخه ای از گل یاس
بوته ای از گل نرگس
بغلی از گل سرخ
همه را برگیرم و بسازم سبدی از پر طاووس سپید
تا دهم هدیه به آنان که نوازش دادند
غنچه عشق و وفاداری را ......
خدایا
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواریها و خطرهای زندگی
مصون داری
بلکه دعا می کنم تا در رویارویی با آنها
بی باک و شجاع باشم
مگذار از تو بخواهم که درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخش
آنچه را ویرانگر پائیز درهم ریخت ، "فریدون مشیری " |
چشم در راه کسی هستم
کوله بارش بردوش
آفتابش در دست
خنده بر لب،گل به دامن،پیروز
کوله بارش سرشار از عشق،امید
آفتابش نو روز
با سلامش،شادی
در کلامش،لبخند
از نفس هایش گل می بارد
با قدم هایش گل می کارد
مهربان،زیبا،دوست
روح هستی با اوست
قصه ساده ست،معما مشمار،
چشم در راه بهارم آری
چشم در راه بهار....
" فریدون مشیری"
" بوی باران ، بوی میخک ، بوی خاک ، یاد یاران ، یاد رویاهای پاک ، نرم نرمک می رسد اینک
بهار، خوش به حال روزگار "
بهار زندگیتان سبز و نوروز بر همه شما دوستان عزیز مبارک.