نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

ای خون اصیلت

 

ای خون اصیلت به شتک ها ز غدیران
افشانده شرف ها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه ی تکثیر
ترکید بر آیینه ی خورشید ضمیران
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو می سوخت در اندیشه ی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه ی شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک تن بی سر
تا شام شدی قافله سالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که ز خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه گیران  

                           "حسین منزوی"

نظرات 3 + ارسال نظر
غریب دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ق.ظ

ای چشم تو بیمارُ ُگرفتار گرفتار
برخیز چه پیش آمده این بار علمدار
گیرم که دست و علم و مشک بیفتد
بر خیز فدای سرت انگار نه انگار

ای تنها با وفای عالم

[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:32 ب.ظ

خاطره دردناک کربلا فقط به شیعیان تنها مربوط نمی شه دل هر انسانی رو که می دونه عشق فداکاری شجاعت مردانگی ... چیه میشکنه.

؛چقدر مظلومی حسین؛

[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست
این سرزمین غم زده در چشمم آشناست
گفتند عقر، بابل و طف، شاطی الفرات
گفتند قاضریه و گفتند نینواست
دستی کشید بر سر و یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت کربلاست
طوفان وزید از وسط دشت و ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزه هاست
"ماه غم و اندوه اهل البیت علیهم السلام تسلیت باد"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد