نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

نسیم صبا

اشعار متون زیبا دست نوشته

بلعم باعورا

 بلعم باعورا مردی زاهد و پارسا بود که مدت 200 سال خدا را عبادت می‏کرد . کارش به جایی رسید که چون سر به آسمان می‏کرد از صفای باطن تا عرش و کرسی را می‏دید و همواره مستجاب الدعا بود . مردم که از ظهور موسی آگاه شدند و بیم در دل فراعنه افتاد و پادشاه اردن به نام ارجنایا به امیران خود نزد باعورا آمده و گفتند دعا کن خدا شر موسی را از ما برطرف سازد . بلعم از دعای بد در حق پیامبر خدا ابا کرد . ولی آنان جواهر زیادی به زن بلعم دادند تا وی را به دعا کردن تحریک کند . سرانجام، باعورا در برابر فشار و اصرار زن محبوب خود تسلیم شد . دعا کرد، لاجرم قوم موسی چهل روز در بیابان سرگردان ماندند . به حضرت موسی شکایت کردند، موسی با خدا مناجات کرد و دعا کرد تا خدا ایمان را از بلعم گرفت . در مقابل، به بلعم پیام داد که سه روز دعایش مستجاب می‏شود . بلعم می‏خواست اول دعا برای آمرزش خود کند ولی به خواهش و اصرار زن، اول دعایی برای زیبا و جوان شدن زن خود کرد .
چون زنش زیبا و جوان شد از خانه بیرون رفت . بلعم را صمیمیت و غیرت به جوش آمد و دعا کرد که او سگ شود و سرانجام با اصرار مردم و فرزندانش بار دیگر (دعای سوم) نیز در حق زن خود کرد که دوباره انسان شود . سرانجام، هر سه دعای او صرف امری موهوم شد . و بلعم بدون ایمان ماند و نام اعظم خدا را فراموش کرد و سرانجام به صورت سگی از دنیا رفت .

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ب.ظ

لطفاٌ داستان زنان برجسته را نیز درج کنید مثلاٌ:
ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش
تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد

یا

من از آن حسن روز افزون که ..........

یا

..............

[ بدون نام ] دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:47 ب.ظ

داستان زیبایی بود
یک لحظه غفلت از یاد خدا و چنین عاقبتی....
پس دعا می کنیم خدا ما را یک لحظه هم به حال خود رها نکند
آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد